1. خانه
  2. پرگاس دریچه
  3. دریچه 15884

محمد نوری

mncello.ir
پایه تحصیلی: هشتم متوسطه

103280   امتیاز

423 بازدید

نمایش دریچه

2 سال پیش

دیگر زیبایی نداشتم دیگر سر هم نداشتم من فقط یک تکه چوب بودم که در زمین فرو رفته همه ی همسایگانم هم همین طور انسان ها فقط همین را می دانند و فقط همین را می فهمند ،بریدن و بازهم بریدن دیگر سری برای درختان نمانده بود تا امروز صبح ،داشتم به سایه که همسایه ام بر روی زمین انداخته بود دقت می کردم که دو کودک آمدند اولش فکر کردم میخواهند باز روی ما بشیند اما اینکار را نکردند یکی از آن ها مداد را به آن یکی داد و شروع به کشیدن کردن اول تعجب کرد بعد فهمیدم که دارند برایم سر می گشند کم کم گنجشکان ها هم آمدند روی سرم نشستند نگاهم به ادم ها تغییر کرد انسان ها تا زمانی که کودک هستند پاک و ساده و خوب هستند اما درباره بزرگ تر ها این فکر را ندارم

2 بار پسند شده

ارسال دیدگاه


محمد نوری
هشتم متوسطه
2 سال پیش

نقاشی من اگر دوست داشتید ...

3
محمد نوری
هشتم متوسطه
2 سال پیش

همه از شنیدن نام عبّاس آقا یک جوری می شدند. درست است که «یک جوری» را می توان هزار جور تفسیر کرد امّا شما بیشترش را بگذارید به حساب ترس!
من که یک نوجوان ترکه ای لاغراندام خجالتی بودم به کنار، حتّی آدم بزرگ ها هم از او حساب می بردند.
عبّاس آقا شاطر محلّه ی ما بود. خوش عطرترین و باکیفیّت ترین نان سنگک محلّه را می داد ...

2
محمد نوری
هشتم متوسطه
2 سال پیش

طراحی من با برنامه ی ...

2
محمد نوری
هشتم متوسطه
2 سال پیش

با فتوشاپ می شه کار ...

2